عالم فاضل، آقا ميرزا ابراهيم شيرازى حائرى فرمود: زمانى كه در شيراز بودم، چند حاجت مهم داشتم و متحير بودم كه چطور به آنها دست پيدا كنم، لذا سينه‌ام تنگ شده بود.      
يكى از آن حاجت‌ها توفيق زيارت حضرت سيدالشهدا علیه‌السلام بود. چاره‌اى براى رسيدن به خواسته‌ام نديدم، مگر اين‌كه به ساحت مقدس حضرت بقية اللّه ارواحنا فداه متوسل شوم، به همين جهت، حاجات خود را در نامه ای كه از ائمه‌اطهار علیه‌السلام روايت شده است، نوشتم و نزديك غروب آفتاب، در حالى كه تنها بودم، از شهر خارج شدم و كنار استخرى كه آب زيادى داشت، رفتم.
در آن جا، از نواب اربعه حضرت ولى‌عصر علیه‌السلام، جناب حسين بن ‌روح را صدا زده و آنچه را كه در روايات وارد شده، عرض كردم و ايشان را واسطه خود با امام زمان علیه‌السلام قرار دادم. نامه را در آب انداخته و هنگام غروب از دروازه ديگر شهر، وارد شدم. از اين كار، غير از خداى‌تعالى، هيچ‌كس مطلع نشد و به احدى هم نگفتم.

صبح روز بعد به محضر استادى كه نزد او درس مى خواندم، رفتم. تمام هم‌کلاس‌ها آن جا حاضر بودند. ناگاه سيد جليلى به لباس خادمان حضرت ابى عبداللّه الحسين علیه‌السلام وارد شد و نزديك استاد نشست. هيچ‌كدام از ما تا آن وقت او را نديده و نشناخته بوديم و بعدا هم او را در شيراز نديدیم. آن سيد متوجه من شد و مرا به اسم مخاطب قرار داد و فرمود: ميرزا ابراهيم، بدان كه نامه تو خدمت حضرت صاحب الزمان علیه‌السلام رسيد و به آن بزرگوار تسليم شد. از صـحبت ايشان تعجب کردم. ديگران هم معنى كلام سيد را نفهميدند، لذا از اوپرسيدند: جريان چيست؟ فرمود: شب گذشته در خواب ديدم عده زيادى اطراف جناب سلمان فارسی رحمه الله علیه جمع شده‌اند. نزد آن حضرت رقعه‌ها و نامه‌هاى زيادى بود و ايشان مشغول نظركردن به آنها بودند.
وقتى جناب سلمان مرا ديدند به من فرمودند: برو نزد آميرزا ابراهيم [علاوه بر اسم ساير مشخصات مرا نيز بيان نموده بـود] و به او بگو نامه اش دست من است و دست خود را بلند كرد. سپس نامه به حضرت حجت عجل اللّه تعالى فرجه الشّريف رسيد. در همان عالم رؤيا ديدم كه ايشان نامه‌اى مهر كرده در دست داشتند.

در همان عالم خواب اين طور فهميدم كه نامه هركس را آن سرور قبول كرد، آن را مهر مى‌كند و كسى كه حاجتش قبول نيست، اصل آن را به او رد مى‌كند. حاضرين و هم‌کلاس‌ها راجع به صادق بودن خواب سيد از من پرسيدند. من هم قضيه را برایشان بيان كرده و قسم خوردم كه احدى بر اين كارم مطلع نبوده است، لذا آنها مرا بشارت دادند كه حاجاتم برآورده خواهد شد و همان طور هم شد، يعنى طولى نكشيد كه به زيارت كربلا موفق شدم چنانكه الان در اينجا(كربلا) هستم و ساير حوائجم هم بحمداللّه برآورده شد.              

منبع :کتاب کرامات امام مهدی عجل اللّه تعالى فرجه الشّريف یا خلاصه العبقری الحسان


نشریات

اوقات شرعی

آمار سایت

کاربران
25399
مطالب
257
نمایش تعداد مطالب
1141118