شـب یلــدا آمــد، گــرد هــم آمـدهایـم دل به دل نزدیک است، من و تو ما شدهایم
ننـه سـرما امـشب، همه جا مهمان اسـت دل او شاد استُ، لب او خندان است
اگـر از لـذّت شـوق، چـشـم او تـر بشـود سر به سر بارانی، فصل سرما گذرد
و گــر از بـالـش او،پــنبـه بـریزد پـایین برف آن سال ببارد، زِ هوا روی زمین
یا «گلوبندش» اگر پاره شود، همچون بـرگ بخروشد به زمین، نغمهی رگبار تگرگ
عیـد آغـاز زمستـان، شـب سرد یلـداسـت «عید» آغاز شروع خوش فصل سرماست
«عیـد مـریم» کـه قـرین شـب یلـدا آمـد روح حقّ بود در این شب، که به دنیا آمد
عیـد در عیـد شد امشب، نظر لطف خداسـت شب شعر است، شب خواندن قرآن و دعاست
بـزم آراستـه کـردیـم، بـه شیـرینی و شـام شاه امشب، به در مجلس ما هست غلام
ایـن همانسـت بهشتی، که خـدا وعده نمـود ز آسمان جمع «ملائک» همه خوانند سرود
پیـرهـا در بـر مـا، قصّـهی شیـرین گـوینـد سخن از دوره پیشینُ زِ دیرین گویند
هـر کـسی قصّـه و شعـری، به زبان میرانـد هر که هر بیت که دانسته، همان میخواند
این یکـی شعر بخوانـد، و سپـس آن دگـری «شب چلّه» به چهل بیت بگردد، سپری
سـفره رنگیـن شـده و کـودک دل، بیطاقـت بر سر سفره بخوانند، دعای حاجت
«شـب چـلّه» شـب دیـدار عـزیـزان باشـد نظر آهوی دل هم، به خراسان باشد
این همه شعر و هیاهو، که در این شب برپاست عشق و ایمان به خداوند، در این باورهاست
علّت این است که هرگز «چَلَـه1» خالی نشـود خشکی و قحطی یکسال، زوالی نشود
«چَلَـه» مـنـظـور اجــاقُ ره روزی خـداسـت سبب این شب یلدا، همه از بهر دعاست
حجتاله فلیپور
1- چَله: اجاقی که سوخت آن هیزم است.